hamid_6252

در اطراف من چه می گذرد؟

hamid_6252

در اطراف من چه می گذرد؟

دست چپ ها اینو تا آخرش بخونن...

(گونتر گراس:) 

 

اریش مرا زیر نظر دارد. من هم چشم از او برنمی دارم. هر دوی ما اسلحه به دست داریم و مسلم است که ماشه را خواهیم چکاند و یکدیگر را زخمی خواهیم کرد. اسلحه های ما پُرند. ما هفت تیرهایی را به طرف هم گرفته ایم که طی تمرین هایی طولانی آنها را آزمایش کرده و بلافاصله پس از تمرین به دقت تمیزشان کرده ایم. فلز سرد اسلحه کم کم گرم می شود. چنین ماسماسکی از درازا بی خطر به نظر می رسد. آیا نمی توان یک خودنویس یا یک کلید بزرگ و برجسته را هم همین طور نگه داشت و خاله ی ترسوی خود را که دستکش چرمی مصنوعی و سیاه رنگی به دست دارد، وادار به جیغ زدن نمود؟ من هرگز نباید این فکر را به خود راه بدهم که هفت تیر اریش خطا نشانه گیری می کند و یا یک اسباب بازی بی خطر است. از طرفی می دانم که اریش هم ثانیه ای در خطرناک بودن اسلحه ی من شک نمی کند. بعلاوه ما حدود نیم ساعت پیش اسلحه هایمان را بازکرده، تمیزشان کرده ایم، و مجددا آنها را بسته ایم، فشنگ گذاری کرده ایم و ضامن ها را هم کشیده ایم. ما اهل خیالبافی نیستیم و حتا اقامتگاه کوچک آخر هفته ی اریش را هم به عنوان محل انجام دوئل اجتناب ناپذیر خود مشخص کرده ایم. از آنجا که از ایستگاه راه آهن تا آن خانه ی یک طبقه، بیشتر از یک ساعت راه است و با این حساب واقعا دورافتاده محسوب می شود، می توانیم بپذیریم که به معنای واقعی کلمه هیچ مزاحمی صدای شلیک گلوله را نخواهد شنید. ما اتاق نشیمن را از اثاثیه تخلیه کرده و تابلوها را که اغلب صحنه های شکار و صید حیوانات وحشی را نشان می داد، از دیوارها برداشته ایم. گلوله ها اصلا نباید به صندلی ها، کمدهای براق و تابلوهای نقاشی که قاب های گرانقیمتی دارند، اصابت کند. ما نمی­خواهیم تیری به آینه بخورد یا سرامیک ها آسیب ببینند. ما فقط قصد جان هم­دیگر را کرده­ایم.

 

هر دوی ما چپ دستیم و همدیگر را از انجمن چپ دست ها می شناسیم. می دانید که ما چپ دست های این شهر مانند همه ی کسانی که دردی مشترک آنها را رنج می دهد،....

ادامه مطلب ...